منابع مقاله:
مجله علوم حدیث، شماره 26، محمد صحّتی سردرودی؛
از زبان حال تا زبان قال
مقتلنگاران و روضهخوانان، سخنان بسیاری را ـ در قالب نثر و نظم ـ به امام حسین(ع) نسبت دادهاند که هرگز سند و مدرکی برای آنها نمیتوان یافت. بعضی از آن سخنان با این که غیر مستند و جعلیاند، بسیار مشهور و متداول نیز هستند و از آنجا که مقبولیت عام یافتهاند، برخی از پژوهشگران و نویسندگان بنام و معاصر نیز آنها را مسلّم الصدور پنداشته، بدون تأمل و تحقیق، در آثار خود به عنوان سخنی از سخنان امام حسین(ع) آوردهاند. امروز هم بسیاری از کتابسازان و موءلفانِ مبلّغ و مبلّغانِ موءلف پیوسته آنها را در تألیفات و تبلیغات خویش از زبان امام حسین(ع) مینویسند و در شمارگان فراوانی منتشر میکنند ؛ غافل از آنکه امام حسین(ع) هرگز آن سخنان را نگفته و به زبان نیاورده است و آن سخنان، هر یک مصداق آشکاری است از آن ضربالمثل معروف که میگوید: «ربّ مشهورٍ لا اصل له.»
در میان مقتلنگارانِ روضهخوان و مجالسنویسان واعظ، از دیرباز چنین مرسوم بود که داستانها و سخنانی را نخست در مجالسِ روضهخوانی برای مردم (عوامالناس) میگفتند و سپس همانها را در کتابهای خود مینوشتند. آنان در آغاز این مجالس، خود نیز تردید داشتند و آن سخنان را تنها برای گریاندن مردم میگفتند، اما با دیدن تأثر شدید شنوندگان، از آن تردید دست شسته، باورشان میشد که امام حسین(ع) چنان سخنانی گفته و یا چنان حوادثی رخ داده است.
به این ترتیب، سخنان بسیاری نخست با عنوان «زبان حال» گفته شده و سپس در کتابهای مقاتل و مجالس تدوین شده است. همان سخنان ساختگی، با گذشت زمان و پس از آن که پیوسته تکرار شده و شهرت یافتهاند، از صورتِ «زبان حال» خارج شده و صورتِ «زبان قال» به خود گرفتهاند.
گویندگان و سرایندگانِ این گونه سخنان به تصور اینکه در چنان شرایطی جا داشت امام حسین(ع) چنان سخنانی بگوید، آنها را گفته و نوشتهاند.1 اما این گفتهها با مرور زمان از «شرایط و احوال» گذشته به مقامِ «حوادث و اقوال» رسیدهاند تا به پشتوانه شهرت و مقبولیت عام، از سخنان امام حسین(ع) انگاشته شده و روایت و حدیث پنداشته شدهاند.
این گونه سخنانِ حدیثگونه، به ویژه در میان اشعاری که به امام حسین(ع) نسبت داده میشود فراوان است. دهها بلکه صدها بیت از این گونه اشعار را تنها در کتابی مجهولالموءلف به نام «ادب الحسین و حماسته» میتوان یافت.2 ما در اینجا تنها بعضی از آن سخنان را که بسیار مشهور و معروفاند و اکنون نیز برخی از موءلفان و نویسندگان آنها را از سخنان امام حسین(ع) میپندارند و از زبان آن حضرت نقل میکنند، برمیرسیم ؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
إنّ الحیاة عقیدة و جهاد
این سخن به عنوان سخنی از سخنان امام حسین(ع) زبانزد خاص و عام است و به جز اهل تحقیق، همگان آن را از زبان آن حضرت نقل میکنند. استاد مطهری معتقد است این سخن را سند و مدرکی نیست و از نظر مفهوم و محتوا نمیتواند درست باشد.3 مرحوم علامه جعفری(ره) در شرح نهجالبلاغه خود نوشته است:
... مقدسترین خونهایی که در این خاکدان به زمین ریخته است، خونهای دفاعکنندگان از ایمان به حقایق «حیات معقول» بوده است که میگفت:
قِفْ دونَ رأیک فی الحیاةِ مُجاهداً
إِنَّ الحیاةَ عَقیدة و جِهادء4
از این سخن استاد تنها همین قدر فهمیده میشد که این سخن، مصرعی از یک بیت شعر است و حدیث و روایت نیست.
چندین سال پیش پژوهشکده باقرالعلوم(ع) در قم تصمیم گرفت که سخنان امام حسین(ع) را از کتابهای معتبر و نیمه معتبر گردآوری کند. این تصمیم به جا و ستودنی بالأخره پس از سالها تلاش، با عنوان «موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)» به بار نشست و چاپ اول آن در سال 1373ش منتشر شد. هنگامی که موسوعه مراحل پایانی و ویرایش را میگذراند، روزی از آقای محمود شریفی که مسئولیت گروه حدیث را در پژوهشکده به عهده داشت و موسوعه تحت نظر ایشان تهیه میشد، از این سخن مورد بحث پرسیده شد که آیا آنها سند و مدرکی برای این سخن یافتهاند یا نه. ایشان جواب داد که ما آن را در جایی ندیدیم و در کتابی که بتوان نام برد نیافتیم ؛ مثل اینکه این سخن نباید حدیث باشد و پرسید: مگر شما آن را در جایی دیدهاید؟ در پاسخ گفته شد: از شرح نهجالبلاغه استاد جعفری چنین فهمیده میشود که این سخن باید شعر باشد. بالأخره ایشان هم همان سخن استاد جعفری را در مقدمه موسوعه آوردند.
اما باز این تردید وجود داشت که این سخن یا حدیث در جایی و در کتابی یا مدرکی ثبت و ضبط شده باشد ؛ چرا که «نیافتن، دلیل بر نبودن نیست.» سرانجام، یکی از پژوهشگران معاصر با انتشار مقالهای پرده از راز این معمای چندین ساله ما برداشت و ثابت کرد که این سخن روایت یا حدیث نیست و از امام حسین(ع) نقل نشده است، بلکه یکی از شعرای معاصر مصری، یعنی احمد شوقی، آن را سروده است.5
ان کان دین محمد(ص)...
این سخن نیز سالهای سال ذهن ما را به خود مشغول ساخته بود و به هر جا که احتمال میرفت سندی بر این سخن ارائه شده باشد سر میزدیم. به هر کسی میرسیدیم با اندک مناسبتی سراغ مدرک یا سند این سخن را میگرفتیم ؛ همه یا اظهار بیاطلاعی میکردند و یا به کتابهایی که در عرض این بیست، سیسال نوشته شدهاند ارجاع میدادند. البته پس از مراجعه معلوم میشد همه آنان که این سخن را نوشتهاند، سند یا مرجع و مأخذ سخن خود را ذکر نکردهاند، بلکه فقط با اتکا به شهرت و آوازهای که این سخن دارد، آن را با عنوان یکی از سخنان امام حسین(ع) در آثار خود آوردهاند! بعضی از نویسندگان هم که اهل تحقیق و دقت بودند، هنگام نقل این سخن بعضی از عبارتها را به کار برده بودند که دو پهلو مینمود و پس از اندکی تأملْ حکایت از نوعی تردید و تشکیک نویسنده میکرد.6
سرانجام روزی هنگام تحقیق درباره شعرای کربلا، وقتی که میخواستیم برای تکمیل و تألیف «سیمای کربلا، حریم حُرّیّت»، فصلی را درباره شاعران برخاسته از شهر کربلا ترتیب دهیم، به شاعری به نام شیخ محسن ابوالحبّ حویزی برخوردیم که از شعرا و خطبای کربلا بود و در سالهای 1235 ـ 1305ق زندگی میکرد. همان وقت پی بردیم که سخن مورد بحث، بیتی از یک قطعه از اشعار اوست7 و همان جا نوشتیم:
شیخ محسن هویزی حائری، معروف به «ابوالحبّ حویزی»، از خطبای بنام حسینی و از شاعران شیعه، دارای دیوان شعری به نام «الحائریات» است. در فضل و کرامت این شاعر همین بس که بیتی از یک قصیده غرّای او، چنان شهرت شگفتانگیزی پیدا کرد که در همه جا و در بیشتر نوشتهها به نام امام حسین(ع) و به عنوان حدیث و روایتی از سخنان سیّد الشهدا(ع) نقل و ثبت میشود ؛ یعنی چنان زبان حالی در حق ابوالاحرار(ع) گفته است که به جای زبان قال و حدیث مسلّم نشسته است ؛ آنجا که میگوید:
اَعْطَیْتُ رَبِّی مُوْثِقاً لا یَنْتَهِی
إلاّ بقتْلی فَاصْعُدی وَذَرینی
إنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ
إلاّ بِقَتْلی یا سُیُوفُ خُذِینی8
درباره اشعار عاشورایی ابوالحب هویزی9 دو نکته دیگر نیز گفتنی است. نخست اینکه یکی دیگر از اشعار وی که از قضا آن هم بسیار معروف و متداول است، گاهی به نوهاش یعنی پسر پسرش که وی نیز شاعر بود و از خطبا و شعرای کربلایی و عاشورایی خوانده میشود، نسبت داده شده و شعر پدر بزرگ، به اشتباه در دیوان شعر فرزند زادهاش ثبت شده است.10 سرچشمه این اشتباه از آنجا است که نام هر دو محسن و شهرت هر دو به شعرهای عاشورایی است و هر دو در کُنیه و نسبت یکسان یعنی ابوالحب هویزی هستند و در تاریخ نیز به نوعی اشتراک ارقام دارند ؛ چرا که تاریخ تولد این یکی درست همان تاریخ وفات آن یکی (1305ق) است. شعر مورد بحث چنین است:
الله اکبر ماذا الحادث الجللُ
فقد تزلزل سهلالارض و الجبلُ
ما هذه الزفرات الصاعدات اسی
کانّها شعل یری بها شعلُ
کأنّ نفحة صدرالحشر قد فجئت
فالنّاس سُکری و لا سکر و لا شملُ
و انّ عاشورا لو عمّ الهلال به
کانّما هو من شوءم به زحلُ
قامت قیامت اهل البیت و انکسرت
سفن النجاة و فیها العلم و العملُ
جلّ الإله فلیس الحزن بالغه
لکنّ قلباً حواه حزنه جللُ...
نکته دیگر اینکه این شعر ابوالحب هویزی که تنها چند بیت از آن برگزیده شد، به نام سید بحرالعلوم (قدس سره) نیز نوشته شده و در ایران همه جا به نام سید شهرت یافته است. و از زبان او خوانده میشود. گویا این اشتباه هم از آنجا ناشی شده است که مرحوم سید بحرالعلوم چند بیت از اشعار ابوالحب را اقتباس کرده و به صورت تضمین در اول منظومه معروف خود آورده بود و فاضل بسطامی نیز که دو شرح بر دوازده بند سید بحرالعلوم، با نامهایِ «لوءلوء البحرین» و «سفینة النجاة در شرح قصیده سید سادات» نوشته بود، متوجه این تضمین نشده و در نتیجه همه اشعار را به نام سید شرح کرده و منتشر ساخته است و دیگران نیز از وی پیروی کرده و همه شعرها را به نام سید شهرت دادهاند.
به هر حال شعرهای مورد بحث از دیرباز در ایوان بالاسر امام حسین(ع) در کربلا به نام شیخ ابوالحب هویزی ثبت و ضبط شده است و نه میتواند از سید بحرالعلوم باشد ؛ زیرا که شعرها با سبک دیگر اشعار ابوالحب هویزی کاملاً همگون است و نه میتواند از ابوالحب دوم (نوه شاعر) باشد ؛ چرا که پیش از تولد وی در ایوان بالاسر ثبت بوده است.11
اسقونی شربة من المأ
پیشترها هرگاه که این سخن را از زبان روضهخوانانی که برای گریاندن مردم حاضرند هر روضه بیاساس را بخوانند میشنیدیم، به سختی ناراحت میشدیم و با خود میگفتیم آخر چگونه امکان دارد که امام حسین(ع)، ابوالاحرار و سرور آزادگان، چنین سخن ذلتباری را در برابر دشمن به زبان آورد و با خواری و ذلت، زبان به التماس گشاید و از مردمان پستی که کمر به قتل او بسته بودند خواهش کند که بیایید به خاطر جدم رسول خدا(ص) جُرعهای آب به من دهید!
شهید عزیزی که شعارش «هیهات من الذلّه» ، و سخنش «موتء فی عزٍّ ، خیرء مِن حَیاةٍ فی ذلّ» بود و میفرمود:
الموت اولی من رکوب العار
والعار اولی من دخول النار
مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
تن مُرده و گریه دوستان
به از زنده و خنده دشمنان
چگونه میتواند تن به این ذلت دهد و از دشمنانی جانیِ خود با التماس آب بخواهد؟ شگفتآورتر از همه اینکه عدهای در توجیه این روایت جعلی میگویند: امام(ع) با این سخنان میخواست اتمام حجت بکند! اما معلوم نیست در کجای این سخن دلیل یا حجت و برهانی نهفته است.
اصولاً جای تأویل و توجیه زمانی است که روایتی سند داشته باشد. اما هنگامی که سخنی از هرگونه سند و مدرکی محروم باشد و محتوا و مفهومی کاملاً توهینآمیز و ذلتبار داشته باشد، دیگر جای هیچگونه تأویل و توجیهی نیست.
سخن مورد بحث در کتابهای قابل اعتماد، و حتی در کتابهای نیمه معتبر، نیامده و فقط در کتابهای انگشتشماری که آکنده از تحریفات عاشورا و پر از اکاذیب است دیده شده است.
همان متن ساختگی نیز خود، بهترین گواه بر جعلی بودن این سخن است. جعل کنندگان این سخن آن را چنین ساخته و پرداختهاند:
... سپس حسین(ع) رو به عمر بن سعد کرد و گفت: یکی از سه چیز را از من بپذیرید!
عمر سعد گفت: آن سه چیز چیست؟
امام (ع) فرمود: بگذارید به حرم جدم رسول خدا، مدینه، برگردم!
عمر سعد گفت: من نمیتوانم این اجازه را به تو بدهم.
امام(ع) فرمود: جرعهای آب به من بنوشانید که جگرم از تشنگی سوخت!
عمر سعد گفت: این دومی هم شدنی نیست.
امام (ع) فرمود: اگر چارهای جز جنگیدن با من ندارید، پس لااقل تن به تن به جنگ من آیید!
عمر سعد گفت: اشکال ندارد ؛ این سومی را به تو اجازه میدهیم!!!12
انصاف را که بهترین دلیل برساختگی بودن این خبر، همین متن است که خواندید و خود با صد زبان فریاد میکشد که من ساختگی و جعلی هستم. این خبر به اخبار مشابهی که بنیامیه ساختهاند میماند و خلاصه سخن اینکه این تحریف، از روی تحریف دیگری عکسبرداری شده و تحریف اندر تحریف است.
علاوه بر این، انگیزهای دیگر نیز در ساختن این خبر میتواند دخیل باشد و آن انگیزه همانا تدارک مقدمات برای هرچه بیشتر گریاندن مردم است ؛ چرا که بیشتر روضهخوانان و مداحان همواره در پی اخباری از این دست هستند تا به هر قیمتی اشک مردم را درآورند ؛ اگرچه به بهای ذلیل نشان دادن امام حسین(ع) و توهین به ساحت مقدس سیّد الشهدأ(ع) باشد. همین است که میبینیم این خبر فقط از کتابهایی سر برآورده است که همه چیز حتی اصول مسلّم عقیدتی و مذهبی در آنها مرعوب و مغلوب اصل گریه بوده است.
در این قبیل کتابها که همه چیز در آن برمدار گریه و گریهآور بودن میچرخد، از این گونه اخبار ساختگی و ذلتبار بسیار میتوان یافت. در یکی دیگر از این اخبار چنین آمده است:
در آن هنگام که حسین(ع) روز عاشورا در میان میدان جنگ ایستاده بود و از دشمنانش جُرعهای آب میخواست و فریاد میکشید: هَل مِن راحمٍ یرحم آل الرسول المختار، هل من... هل من ... هل من... ، شمر جلو آمد و داد زد: تو کجایی یا حسین! امام (ع) فرمود: همین جا هستم.
شمر گفت: آیا تو از ما جُرعهای آب طلب میکنی؟ نه، این مطلب محال است که برآورده شود و....13
در دنباله خبر مطالبی آمده است که ما از ترجمه آن معذوریم. همین قدر هست که باید گفت: «قلم اینجا رسید و سر بشکست». به هر حال، استاد مرتضی مطهری در این باره سخنی دارد که بسیار مفید است.
استاد میگوید:
این قدر تشنگی ابا عبدالله(ع) زیاد بود که وقتی به آسمان نگاه میکرد بالای سرش را درست نمیدید. اینها شوخی نیست. ولی من هرچه در مقاتل گشتم (آن مقداری که میتوانستم بگردم) تا این جمله معروفی را که میگویند ابا عبدالله به مردم گفت: اسقونی شربة من المأ، یک جرعه آب به من بدهید، ببینم، ندیدم. حسین(ع) کسی نبود که از آن مردم چنین چیزی طلب بکند. فقط یکجا دارد که حضرت درحالیکه داشت حمله میکرد و هو یطلب المأ. قرائن نشان میدهد که مقصود این است: درحالیکه داشت به طرف شریعه فرات میرفت (در جستجوی آب بود که از شریعه بردارد) نه اینکه از مردم طلب آب میکرد.14
دریغ از اندکی اندیشه!
در میان تحریفات عاشورا به تحریفی برخوردیم که تکان دهنده و بسیار اهانتآمیز بود. و میتوان گفت که حتی اندکی اندیشه در نویسندگان و انتشار دهندگان این تحریف نبوده است.
برخی نوشتهاند: هنگامی که شمر بر سینه امام حسین(ع) نشسته بود و میخواست سر حضرت را از بدنش جدا کند، به او گفت:
ایا شمر خاف الله واحفظ قرابتی
من الجدّ منسوباً إلی القائم المهدی
ایا شمر تقتلنی و حیدرة ابی
و جدّی رسول الله اکرم مهتدی
و فاطمة امّی و الزکی ابن والدی
و عمّی هو الطیّار فی جنة الخلدی
شاعر یا بهتر بگوییم جاعل این اشعار، پس از آنکه در دنباله شعر از بانوان حریم حسینی (زینب، ام کلثوم، سکینه و رقیه) نام میبرد، به سراغ امام زینالعابدین(ع) میرود و با جسارت و گستاخی از زبان امام حسین(ع) به شمر بن ذیالجوشن میگوید:
ایا شمر ارحم ذالعلیل و بعده
حریماً بلا کفل یلی امرهم بعدی15
مراد این است که امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر و در آن شرایط سخت، با زبان شعر به شمر میگفت: «ای شمر، بر آن بیمار علیل که در خیمههاست و بر خانواده بدون کفیل من که او باید سرپرستی آنها را به دست گیرد، رحم کن و با آنها مهربان باش!».
باید گفت جعل کننده این شعر، تنها در همین بیت اخیر، چندین توهین در حق حضرت سیدالشهدا(ع) روا داشته است:
1 . با وجود امام سجاد(ع) حریم و خانواده امام حسین(ع) را بیسرپرست و بدون کفیل خوانده است.
2 . از زبان امام حسین(ع) به حضرت سجاد(ع) لقب علیل و بیمار داده است.
316 . امام سجاد(ع) و اهل بیت امام حسین(ع) را از طرف امام حسین(ع) و از زبان آن حضرت، به شمر سپرده است!
«هل من ناصرٍ ینصرنی»
برای این سخن بسیار مشهور نیز که به امام حسین(ع) نسبت داده میشود، سند و مدرکی یافته نشد. معنا و مفهوم سخن، چنان مینماید که روضهخوانان برای گریاندن مردم آن را از زبان امام حسین(ع) ساخته و پرداختهاند. اما سخنان مشابه و هم معنایی که در توجیه آن نقل میشود نیز در منابع مستند و قابل قبول یافته نشده است.17 با اعتماد به کتابهای که به کوشش معاصران و یا متأخّران نوشته شده است، هرگز نمیتوان این شعار را به عنوان حدیث یا روایت پذیرفت.
تفسیر «کهیعص»
کلمه فوق از کلمات مقطّعه قرآن، و پس از آیه شریف بسم الله الرحمن الرحیم، دومین آیه از سوره مریم است. در تفسیر و تأویل این کلمه روایتی آوردهاند که حتی در کتابهای بسیار قدیمی هم دیده میشود.18 این منابع مینویسند:
... راوی میگوید: به امام زمان (عج) عرض کردم: ای پسر رسول خدا، مرا از تأویل کهیعص آگاه ساز. امام ـ به ادعای راوی ـ فرمود: این حروف از اخبار غیبی است که خداوند بنده خویشْ زکریا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را برای محمد(ص) بیان کرده است. [اطلاع زکریا از این اخبار] به این سبب بود که وی از پروردگار خویش خواست تا نامهای پنج تن را به او بیاموزد. پس جبرئیل بر او نازل شد و آنها را به وی آموخت و [از آن پس] هرگاه زکریا، محمد، علی، فاطمه و حسن را یاد میکرد، اندوه او برطرف و گرفتاریاش حل میشد و هرگاه از حسین یاد میکرد، گریه گلوی او را میگرفت و نفسش میبرید. روزی گفت: خداوندا، مرا چه میشود که هرگاه چهارتن از آنان را یاد میکنم، با نام آنان اندوهم برطرف میشود، اما وقتی از حسین یاد میکنم، از چشمانم اشک فرو میریزد و اندوه و درد مرا فرا میگیرد؟
در این هنگام خداوند او را از ماجرای حسین(ع) آگاه کرد و فرمود: کهیعص ؛ کافِ آن یعنی کربلا،های آن یعنی هلاکتِ عترتِ [رسول] ؛ یای آن یعنی یزید بن معاویه که به حسین ستم کرد ؛ عین آن عطش و تشنگی حسین ؛ و صاد آن صبر اوست...19
محقق منتقد، شیخ محمدتقی شوشتری که بیشتر با اثر بزرگ خود در علم رجال، یعنی قاموس الرجال، شناخته میشود. در دیگر اثر پربار و گرانسنگ خود، الاخبار الدخیله، بخشی را با عنوان «الباب الثانی فی الاحادیث الموضوعه» (باب دوم در احادیث جعل شده و موضوع) باز کرده و اولین حدیث موضوعی که آورده، همین حدیث مورد بحث و طولانی است که از کمال الدین شیخ صدوق نقل کرده است. محقق شوشتری بحثهای مفصلی را در نقد و رد این خبر مطرح کرده و نُه صفحه از کتاب الاخبار الدخیله را (ص 96 ـ 104)، به انتقاد از این خبر اختصاص داده است.
محقق شوشتری در مورد قسمت یاد شده (تفسیر کهیعص) نیز شش حدیث دیگر ـ که از قضا سه حدیث آن در آثار دیگر شیخ صدوق هم آمده ـ روایت کرده که همگی حاکی از این است که کهیعص از اسمای مقطّعه خداست. از جملؤ آن احادیث، این روایت از کتاب وقعة صفّین است که: «امام علی (ع) در هنگامه جنگ و جهاد خدا را با عبارتِ «یا کهیعص» میخواند.»
20یکی دیگر از پژوهشگران نیز در این باره مینویسد:
روایت مزبور دربر دارنده امور نامأنوسی از این قبیل [تفسیر کهیعص به کربلا] است که باید در آن تأمل ورزید. هرچند آنچه از این روایت نقل کردیم در غرابت و نامأنوسی و شگفتانگیزی، کمتر از آنچه واگذاشتیم نیست...
اما تفسیری که در روایت فوق در مورد «کهیعص» وجود دارد، با اخبار و روایات فراوان دیگری که در تفسیر این حروف آمده است، منافات دارد. از جمله در برخی از این روایات آمده است که مراد از این کلمه، آن است که خداوندْ کافی، هادی، والی، عالم و در وعده خویش صادق است.21
نویسنده پس از آنکه چندین روایت دیگر را نیز در تفسیر کهیعص نقل میکند ـ که همگی با روایت مورد بحث در تعارض و تناقض است ـ ، در ادامه مینویسد:
افزون بر همه اینها، سند روایت فوق مشتمل بر برخی راویان متهم به دروغپردازی در حدیث است که محمد بن بحر شیبانی از جمله آنان به شمار میآید و درباره او گفتهاند که وی از قائلان به تفویض و غالیان و از کسانی بود که در نقل حدیث به راویان ضعیف اعتماد میکرد....22
استاد علیاکبر غفاری، مصححِ کتاب کمالالدین نیز در ذیل روایت مورد بحث مینویسد:
رجال سند این روایت، بعضی مجهولالحال و برخی دیگر مهمل هستند، و متن روایت هم متضمن حرفهای غریبی است که بعید است از معصوم(ع) صادر شده باشند، و شامل احکامی است که مخالف احکامِ به صورت صحیح رسیده از امامان معصوم(ع) است. اضافه بر همه اینها باید گفت واسطه میان صدوق و سعد بن عبدالله (کسی که این خبر از زبان او روایت شده) در همه کتابهایش یک نفر، پدرش یا محمد بن حسن است و این برای پژوهشگری که در کتابها و مشیخه صدوق تحقیق کرده باشد مسلّم است با این حال چگونه است که در خبر مورد بحث میان صدوق و سعد، پنج واسطه است؟!23
استاد غفاری در چند مورد دیگر نیز انتقادهایی بر این خبر وارد میکند؛24 از جمله در جایی مینویسد: «در حاشیؤ کتاب بحارالأنوار نیز چندین ایراد بر این خبر وارد شده که با جمله ـ فیه غرابةء ـ شروع میشود...»
25افزون بر همه این اشکالهای به جا و وارد، اشکال دیگری نیز در متن خبر مورد بحث دیده میشود که دانشوران یادآوری نکردهاند و آن، تحریف بزرگی است که این خبر در متن خود دارد و به صراحت در تفسیر حرفِ «هأ» از حروف کهیعص میگوید که «هأ، یعنی هلاکت عترت!» پر واضح است که سازندگان این روایت خواستهاند شهادت عترت رسول خدا(ص) و فرزندان علی(ع)، به ویژه شهادت امام حسین(ع)، را ـ که صحبت در تفسیر حروف یاد شده، درباره عاشورا و کربلای اوست ـ هلاکت بنامند. تردیدی نیست که هلاکت خواندن شهادت، آن هم شهادت شهدای کربلا و سیدالشهدا(ع) تحریفی بزرگ و بسیار ناجوانمردانه است.
تحریفی در متن یک خبر
نوشتهاند که مردی از قبیله بنیتمیم که عبدالله بن حوزه نامیده میشد، روز عاشورا سوار بر اسب بهسوی سپاهیان امام حسین(ع) تاخت. یاران امام (ع) به او نهیب زدند که: مادرت در عزایت بنشیند! کجا میتازی؟ او گفت: «إنّی اَقْدمُ عَلی رَبٍّ رَحیمٍ وَشفیعٍ مُطاعٍ.»، امام حسین(ع) از یارانش پرسید: این کیست، گفتند: این، ابن حوزه است. امام(ع) گفت: بار پروردگارا، وی را به آتش انداز! عبدالله بن حوزه که از نفرین امام حسین(ع) عصبانی شده بود، به اسب خود نهیب زد، اما اسبش رم کرد و او را سرنگون ساخت.
بعد درحالیکه پای چپش در رکاب اسب گیر کرده بود و پای راستش رو به بالا در هوا سرگردان بود، اسب وی را میکشید. در این هنگام، مسلم بن عوسجه به او نزدیک شد و پای راستش را با شمشیر قطع کرد و با این حال، اسب او را به این سو و آن سو میکشید تا سرش را آن قدر به سنگها و درختها کوبید که او را کشت و خدای سبحان به زودی روحش را به آتش کشید.
26حال با توجه به منابع و متون دیگر معلوم میشود که در این خبر تحریفی روی داده و جمله «انّی اقدم علی ربّ رحیم و شفیع مطاع» از سخنان امام حسین(ع) است که به اشتباه ـ از سوی نسخه برداران در هنگام استنساخ و یا هر کس دیگر ـ به عبدالله بن حوزه نسبت داده شده است ؛ چرا که هیچ تناسبی ندارد که آن مرد جسور و گمراه در آن شرایط بدون هیچ گونه مناسبتی این سخن را گفته باشد. صحیح باید همان گونه باشد که در منابع و متون دیگر، به این ترتیب آمده است:
مردی از لشکر عمر سعد بهسوی امام (ع) آمد و گفت: حسین کجاست؟ امام حسین(ع) گفت: من اینجا هستم، آن مرد گفت: تو را به آتش مژده میدهم[کنایه از اینکه تو به جهنم خواهی رفت]! امام حسین(ع) گفت: «کلاّ انّی اقدم علی ربّ رحیم و شفیع مطاع... ؛ یعنی نه چنان است که تو میپنداری، بلکه من بهسوی پروردگار رحیم و شفیع که اطاعت میشود، میروم....27
بقیه خبر هم با مختصر تفاوتی چنان است که گذشت. البته با ملاحظه منابع مختلف معلوم میشود که علاوه بر تحریف یاد شده، تحریفات دیگری نیز در پیرامون این خبر، بهویژه درباره نامهای اشخاص، رخ داده است. علامه شوشتری در این مورد و نیز درباره نامها و اخبار چند شهید دیگر از شهدای کربلا بحث کرده و پرده از روی برخی تصحیفها و تحریفها برداشته است.28
در مورد زیارت عاشورا
در متن زیارت عاشورا، فقرهای است که چنین خوانده میشود: «اللّهم العن العصابة التی جاهدت الحسین.»29 پیداست که در این عبارت تحریفی روی داده است و صورت صحیح عبارت باید یکی از دو شکل زیر باشد:
1 . «اللهم العن العصابة التی حاربت الحسین(ع)».
230 . «اللهم العن العصابة التی جاحدت31 الحسین(ع)»32 زیرا احتمال دارد راوی زیارت و یا دیگران، هنگام شنیدن یا نوشتن و استنساخ کردن، دچار اشتباه شده باشند و عبارت صحیح «جاحدت» را به غلط «جاهدت» شنیده یا نوشته باشند.
اما احتمال بیشتر و نزدیک به واقع، همان صورت اول یعنی«حاربت» است که در روایت کامل الزیارات آمده است. کتاب شریف کامل الزیارات، نوشته فقیه و محدّث جلیلالقدر، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (متوفای 367ق)، علاوه بر اینکه کتابی بسیار معتبر و مستند و مورد عنایت ویژه علمای شیعی است، قدیمیترین کتابی است که متن زیارت عاشورا را آورده است. و نویسنده آن از همه نویسندگانی که متن مورد بحث را به صورت «جاهدت» نوشتهاند، به زمان صدور روایت نزدیکتر بوده است ؛ زیرا در میان منابع قدیمی و متقدم، تنها کتاب مصباح المتهجد، نوشتؤ شیخ طوسی (م461ق) است که عبارت را «جاهدت» آورده و مرحوم محدّث قمی در مفاتیح الجنان و دیگران نیز آن را از مصباح شیخ گرفتهاند. اما چنان که گذشت، ابن قولویه که یک قرن پیشتر از شیخ طوسی زندگی میکرده، همان عبارت صحیح «حاربت» را روایت کرده است.
با توجه به مفهوم و معنای هر دو کلمه («حاربت» و «جاهدت)» نیز معلوم میشود که حق، همان عبارتِ «حاربت» است و «جاهدت» به هیچ وجه نمیتواند صحیح باشد ؛ چرا که جنایتهای دشمنان امام حسین(ع) را هرگز نمیتوان جهاد خواند و گفت که: «خدایا، آنها را که با امام حسین(ع) جهاد کردند لعنت کُن!»
به تصریح معجمهای الفاظ قرآن و صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه و متون معتبری چون کُتُب اربعه، کلمه «جهاد» و «مجاهد» و دیگر مشتقات آن همیشه باری از قداست را به دوش خود حمل کرده است و همهجا در موارد مثبت جنگ به کار برده شده است. جهاد و مجاهدت با آن بارِ قداستی که در متون دینی دارد، هرگز نمیتواند درباره دشمنان و کُشندگانِ سیدالشهدا(ع) به کار برده شود.
بیتردید جنایت آنان محاربه بود و جانیان عاشورا نیز محارب با خدا و رسول خدا(ص) و سید الشهدأ(ع) بودند. با دقت در عبارتهای متن خودِ زیارت عاشورا نیز همین معنا ـ یعنی «حاربت» ـ دیده میشود : «انّی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم».
در متن زیارتی که از امام صادق(ع) برای روز عاشورا روایت شده است نیز همین معنایِ «حاربت» دیده میشود. امام صادق(ع) پس از آنکه مقدماتی را برای زیارت امام حسین در عاشورا یادآوری میکنند و به ویژه نماز خاصی را تعلیم میدهند، میگویند: در همان مصلای خود توقف میکنی و هفتاد بار میگویی: «اللهمّ عذّب الذین حاربوا رُسُلک و شاقّوک، و عبدوا غیرک و...».33
کل یوم عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا
برخی سخن فوق را بدون مدرک و مأخذ از زبان امام صادق(ع) نقل میکنند.34 ما نتوانستهایم برای این حدیث بسیار مشهور، مأخذ و مدرکی بیابیم، بلکه احادیث و راویتهای چندی را در متون مستند و معتبر دیدیم که با این سخن، تعارض و تضادی آشکارا دارند. در اینجا چند نمونه از آنها را نقل میکنیم:
1 . شیخ صدوق با آوردن اسناد و به نقل از مشایخ روایتی خویش روایت میکند که امام صادق(ع)، هم به نقل از پدرش امام محمدباقر(ع) و هم به نقل از پدر بزرگش امام زینالعابدین(ع)، از امام حسن مجتبی(ع) روایت کرده است که آن حضرت در پیشگویی شهادت برادرش امام حسین(ع) به او گفت: «لا یوم کیومک یا أبا عبدالله؛ ای ابا عبدالله! هرگز روزی چون روز تو (عاشورا) نباشد».
235 . شیخ صدوق در حدیث دیگری به سند خویش از امام سجاد(ع) نقل میکند که آن حضرت میفرمود: «لا یوم کیوم الحسین(ع)؛ هرگز روزی مانند روز حسین (عاشورا) نباشد».
336 . علامه حلی نیز به نقل از احمد بن یحیی بلاذری (متوفای 279ق)، صاحب کتاب انسابالاشراف، نقل میکند که عبدالله بن عمر هم میگفت: «لا یوم کیوم قتل الحسین».
37با این همه جای بسی شگفتی است که آن سخن ساختگی (کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا) بدون دلیل و بیآنکه سند و مأخذی داشته باشد، همچنان پیوسته به امام صادق(ع) نسبت داده میشود و شبانهروز از رسانههای عمومی و در محافل مذهبی، تبلیغ و ترویج میگردد و برخی حتی آن را با تفصیل بیشتری چنین نقل میکنند که: کلّ یوم عاشورا، کلّ ارض کربلا، کلّ شهرٍ محرّم و کلّ فصل عزا.38 غافل از اینکه این سخن را هرگز سندی و مدرکی، حتی به صورت مرسل و مقطوع یا ضعیف و سست هم نیست. چنان مینماید که این عبارت، شعار یا شعری از شاعری وابسته به حزبی جنگ طلب باشد.
معنا و مفهوم این شعار به فرقه زیدیه یا کیسانیه و یا اسماعیلیه بیشتر برازنده است تا به مذهب عدل علوی، یا تشیع سبز حسنی و حسینی و سجادی. به نظر ما، این سخن نمیتواند با شیعه اثنا عشری و مذهب جعفری نسبتی داشته باشد. رئیس مذهب ما امام جعفر صادق(ع) است که بزرگترین شاخصه او همچون پدرش امام محمد باقر(ع) دانش و بحث و درس است. اصولاً در مذهب جعفری و امامیه، امامت بیشتر به معنای هدایت است و امام بیش از هر چیز با علم و دانشش شناخته میشود؛ برخلاف زیدیه که امام در میان آنها نخست با خون و شمشیر شناخته میشود و به اعتقاد آنان، نخستین شرط و مهمترین امتیاز در امامت و امام، همانا قیام مسلحانه و «قائم بالسیف» بودنِ امام است. چنین به نظر میرسد که این سخن ناسخته از زیدیه سرچشمه گرفته است که هر روز عاشورا و همه جا کربلاست.
به میان کشیدن این سخن که بالاخره هر روز، حق و باطل در تخاصم و تعارضاند نیز مغالطهای بیش نیست؛ چرا که در مقابله با باطل، آنچه همواره لازم و بایسته است، معرفت و دانش است، و حق همیشه با صراحت دانش و صداقت منطق، پیروز و سربلند است. این امر در سیره سبز پیشوایان هادی و هادیان صادق به وضوح دیده میشود.
منابع و مآخذ مقاله
1 . الاخبار الدخیلة، محمدتقی شوشتری، تهران: مکتبة الصدوق، چاپ اوّل/ 1390 ق.
2 . اخبار و آثار ساختگی، هاشم معروف الحسنی، ترجمه حسین صابری، مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ اوّل/1372 ش.
3 . ادب الحسین و حماسته، نویسنده نامعلوم، به تحقیق احمد صابری همدانی، قم: موءسسة النشر الاسلامی، چاپ دوم/بیتا.
4 . الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، قم: موءسسة آل البیت لاحیأالتراث، چاپ دوم/ 1416ق.
5 . الاقبال بالاعمال الحسنة (اقبال الاعمال) سید رضیالدین علی بن طاووس، به تحقیق جواد قیّومی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول/1416ق.
6 . الأمالی، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة، قم: موءسسة البعثه، چاپ اول/ 1417ق.
7 . انسان کامل، مرتضی مطهری، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم/ 1375 ش.
8 . پیام عاشورا، عباس عزیزی، قم: دارالنشر، چاپ اول/ص 34/ 1373ش.
9 . تراث کربلا، سلمان هادی طعمه، بیروت: چاپ دوم/1403ق.
10 . ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، محمدتقی جعفری، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول/1360 ش.
11 . جواهر الکلام فی سوانح الایّام، حسن اشرف الواعظین، تهران: مطبعه علمیه، چاپ اول/ 1362ش.
12 . دیوان ابی الحبّ هویزی، عبدالمحسن ابی الحبّ هویزی، قم: انتشارات الرضی، چاپ اول/1371ش.
13 . سیمای کربلا، حریم حرّیّت، محمد صحّتی سردرودی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم/1372 ش.
14 . فرهنگ عاشورا، جواد محدّثی، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1374ش.
15 . کامل الزیارات، ابن قولویه، به تحقیق و تصحیح علامه امینی، نجف: المطبعة المرتضویه، چاپ اول/1356ق.
16 . کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، به تصحیح علیاکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم/1395ق.
17 . مثیر الاحزان، نجم الدین ابن نمای حلّی، قم، چاپ سوم/1406ق.
18 . الملهوف علی قتلی الطفوف، سید ابن طاووس، تحقیق فارس حسّون تبریزیان، تهران: دارالأسوه، چاپ اول/1414ق.
19 . المنتخب للطریحی فی جمع المراثی و الخطب المشهور بالفخری، فخرالدین طریحی نجفی، نجف: المطبعة الحیدریة، چاپ اول/ 1379ق.
20 . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، معهد تحقیقات باقرالعلوم، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1373ش.
21 . نهج الحقّ و کشف الصدق، علامه حلّی، به تحقیق عین اللّه حسنی ارموی، قم: دارالهجره، چاپ اول/1407ق.
.......................................................................................................................................
1. اصطلاح «زبان حال» که امروزه نیز در میان مقتلخوانان و مداحان، متداول است، حاکی از همین معنا است.
2. این کتاب را انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیّه قم! منتشر و چندین بار تجدید چاپ کرده است! سخن بالا درباره کتابی هم که با نام «دیوان الامام الحسین(ع)» منتشر شده است صدق میکند. آشفتگی هر دو کتاب بر پژوهشگران معارف اسلامی پوشیده نیست.
3. انسان کامل، مرتضی مطهری، ص 130 ـ 131 ؛ 240 ـ 244 .
4. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، محمدتقی جعفری، ج 8 ، ص 118 ، چاپ اول، 1360 ش .
5. چکیده مقالات کنگره بینالمللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ص 152 ، چاپ اول.
6. ر.ک: امام در عینیّت جامعه، محمدرضا حکیمی، ص 95 ؛ چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367 ش .
7. تراث کربلا، سلمان هادی طعمه، ص 53.
8. سیمای کربلا، ص 216 ـ 217، چاپ دوم، به نقل از تراث کربلا، ص 155 ـ 156، چاپ جدید.
9. منسوب به هویزه ؛ همان شهری که در هنگامههای هشت سال دفاع مقدس نامش بر سر زبانها بود. شاعر ما از آنجا که نیاکانش از هویزه به کربلا کوچیده بودند، هویزی نام گرفته است. این کلمه در عربی، «حویزی» نوشته میشود.
10. دیوان ابی الحبّ، ص 161، قم، انتشارات الرّضی، چاپ اول، 1371 ش.
11. سیمای کربلا، ص 217.
12. المنتخب للطریحی، ص 439 ؛ اسرار الشهادة، دربندی، ص 409 ؛ جواهرالکلام فی سوانحالایام، ج 1، ص 382.
13. المنتخب للطریحی، ص 379.
14. حماسه حسینی، ج2، ص 218.
15. اسرار الشهادة، ص 426 ؛ ادب الحسین و حماسته، ص 46.
16. بعید هم نیست که علت اشتهار حضرت سید ساجدین علی بن الحسین(ع)، با نام «امام بیمار»، همین شعر منسوب به امام حسین(ع) بوده باشد.
17. فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، 470 ـ 472 .
18. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص 454 ـ 465 ، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامیة، 1395ق . این خبر طولانی است و ما تنها قسمتهایی را که مربوط به عاشوراست آوردهایم.
19. همان، ص 461.
20. الاخبار الدخیلة، ج 1، ص 100 ـ 101 .
21. اخبار ساختگی، هاشم معروف حسنی، ص 305 .
22. همان، ص 306 .
23. کمال الدین، ص 454 ، پانوشت.
24. همان، ص 457، 459، 460، 461، 463 و 465.
25. همان، ص 457، پانوشت.
26. الارشاد، ج 2 ، ص 102.
27. الاخبار الدخیلة، ج 3، باب اول از فصل نهم، ص 191 ـ 192 ، به نقل از تاریخ طبری و مثیر الاحزان ابن نمای حلّی ؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 436، به نقل از تاریخ طبری، ج3، ص 322 و الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 564 ، با اندکی اختلاف در عبارتهای دیگر، به ویژه در نام مرد یاد شده.
28. الاخبار الدخیلة، همان، ص 190 ـ 202.
29. مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا، ص 810 .
30. کامل الزیارات، ص 176، باب 71 ؛ الاخبار الدخیلة، ج 4، ص 254.
31. «جحد»: انکار کردن، تکذیب نمودن ؛ «جاحدت»: انکار کردند، عناد ورزیدند، تکذیب نمودند.
32. الاخبار الدخیلة، ج 3، ص 318 .
33. اقبال الاعمال، سید ابن طاووس، ج 3، ص 67 .
34. پیام عاشورا، عباس عزیزی، ص 28، از زبان امام صادق(ع) و بدون مأخذ و مستند نیز، ر.ک: فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 371.
35. الأمالی، شیخ صدوق، ص 177. افزون بر شیخ صدوق، دیگر دانشوران شیعی نیز این حدیث را نقل کردهاند. ر.ک: مثیر الأحزان، ابن نمای حلّی، ص 23؛ الملهوف علی قتلی الطفوف، سید ابن طاووس، ص99 .
36. الأمالی، شیخ صدوق، ص 547.
37. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلّی، ص356.
38. به این ترتیب و لابد: کلّ قتل شهادة و کلّ امامٍ حسین!
1. اصطلاح «زبان حال» که امروزه نیز در میان مقتلخوانان و مداحان، متداول است، حاکی از همین معنا است.
2. این کتاب را انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیّه قم! منتشر و چندین بار تجدید چاپ کرده است! سخن بالا درباره کتابی هم که با نام «دیوان الامام الحسین(ع)» منتشر شده است صدق میکند. آشفتگی هر دو کتاب بر پژوهشگران معارف اسلامی پوشیده نیست.
3. انسان کامل، مرتضی مطهری، ص 130 ـ 131 ؛ 240 ـ 244 .
4. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، محمدتقی جعفری، ج 8 ، ص 118 ، چاپ اول، 1360 ش .
5. چکیده مقالات کنگره بینالمللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ص 152 ، چاپ اول.
6. ر.ک: امام در عینیّت جامعه، محمدرضا حکیمی، ص 95 ؛ چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367 ش .
7. تراث کربلا، سلمان هادی طعمه، ص 53.
8. سیمای کربلا، ص 216 ـ 217، چاپ دوم، به نقل از تراث کربلا، ص 155 ـ 156، چاپ جدید.
9. منسوب به هویزه ؛ همان شهری که در هنگامههای هشت سال دفاع مقدس نامش بر سر زبانها بود. شاعر ما از آنجا که نیاکانش از هویزه به کربلا کوچیده بودند، هویزی نام گرفته است. این کلمه در عربی، «حویزی» نوشته میشود.
10. دیوان ابی الحبّ، ص 161، قم، انتشارات الرّضی، چاپ اول، 1371 ش.
11. سیمای کربلا، ص 217.
12. المنتخب للطریحی، ص 439 ؛ اسرار الشهادة، دربندی، ص 409 ؛ جواهرالکلام فی سوانحالایام، ج 1، ص 382.
13. المنتخب للطریحی، ص 379.
14. حماسه حسینی، ج2، ص 218.
15. اسرار الشهادة، ص 426 ؛ ادب الحسین و حماسته، ص 46.
16. بعید هم نیست که علت اشتهار حضرت سید ساجدین علی بن الحسین(ع)، با نام «امام بیمار»، همین شعر منسوب به امام حسین(ع) بوده باشد.
17. فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، 470 ـ 472 .
18. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص 454 ـ 465 ، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامیة، 1395ق . این خبر طولانی است و ما تنها قسمتهایی را که مربوط به عاشوراست آوردهایم.
19. همان، ص 461.
20. الاخبار الدخیلة، ج 1، ص 100 ـ 101 .
21. اخبار ساختگی، هاشم معروف حسنی، ص 305 .
22. همان، ص 306 .
23. کمال الدین، ص 454 ، پانوشت.
24. همان، ص 457، 459، 460، 461، 463 و 465.
25. همان، ص 457، پانوشت.
26. الارشاد، ج 2 ، ص 102.
27. الاخبار الدخیلة، ج 3، باب اول از فصل نهم، ص 191 ـ 192 ، به نقل از تاریخ طبری و مثیر الاحزان ابن نمای حلّی ؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 436، به نقل از تاریخ طبری، ج3، ص 322 و الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 564 ، با اندکی اختلاف در عبارتهای دیگر، به ویژه در نام مرد یاد شده.
28. الاخبار الدخیلة، همان، ص 190 ـ 202.
29. مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا، ص 810 .
30. کامل الزیارات، ص 176، باب 71 ؛ الاخبار الدخیلة، ج 4، ص 254.
31. «جحد»: انکار کردن، تکذیب نمودن ؛ «جاحدت»: انکار کردند، عناد ورزیدند، تکذیب نمودند.
32. الاخبار الدخیلة، ج 3، ص 318 .
33. اقبال الاعمال، سید ابن طاووس، ج 3، ص 67 .
34. پیام عاشورا، عباس عزیزی، ص 28، از زبان امام صادق(ع) و بدون مأخذ و مستند نیز، ر.ک: فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 371.
35. الأمالی، شیخ صدوق، ص 177. افزون بر شیخ صدوق، دیگر دانشوران شیعی نیز این حدیث را نقل کردهاند. ر.ک: مثیر الأحزان، ابن نمای حلّی، ص 23؛ الملهوف علی قتلی الطفوف، سید ابن طاووس، ص99 .
36. الأمالی، شیخ صدوق، ص 547.
37. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلّی، ص356.
38. به این ترتیب و لابد: کلّ قتل شهادة و کلّ امامٍ حسین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر